برف

به یاد آور زمانی که قراری در زمستان بود

به زیر برف دلتنگی مرا از دیدنت جان بود

کجا رفتی امید این دل زار و پریشانم

که بعد از آن بهاران هم به رنگ زرد هجران بود

ستـــــــــــــاره فرخی نژاد


عاقبت روزی از این رفتن پشیمان میشوی

با غم تنهایی و دوری پریشان میشوی

عاقبت روزی به کنج انزوا از بیکسی

همچو کبکی زیر برفِ درد پنهان میشوی

ستـــــــــــــاره فرخی نژاد


بیا دستان سردم را کمی ها کن

تو و من را در این دلواپسی ما کن

هوا برفی و سرد و استخوان سوز است

مرا یک لحظه در آغوش خود جا کن

ستـــــــــــــاره فرخی نژاد


برف آمده پوشانده همه خاطره ام را

آن کوچه ی دلواپسی و دلهره ام را

یک نیمکت و ما و خزانی که به سر شد

بغضی که نفسگیر شده حنجره ام را

ستـــــــــــــاره فرخی نژاد


میروی یک روز برفی از هوای سرد من

میبری صد خاطره از روزگار درد من

این هوا کی وقت رفتن بود سردت میشود

پالتو و شال و کلاهت را بپوشی مرد من

ستـــــــــــــاره فرخی نژاد

شما می توانید این شعر را به صورت سند PDF دریافت نمایید.

دریافت

ثبت نظر