دسته بندی:عاشقانه
سپیدهایم را
خواهم سوزاند
و
خاکسترش را
به دریا
خواهم داد.....
دسته بندی:عاشقانه
سپیدهایم را
خواهم سوزاند
و
خاکسترش را
به دریا
خواهم داد.....
دسته بندی:اجتماعی
پنجشنبه میشدم
اگر
یکی از روزهایِ هفته بودم...
هر دو در دوگانگیِ محضِ هویت..
از تعطیلیِ نابالغِ زندگی
و
انباشته از
کارهایِ تلنبار شده یِ
از سرِ اجبار...
دسته بندی:عاشقانه
به فقدان
نفسگیرِ حضورت
کرده ام عادت....
تفاهم کرده ایم با هم
دسته بندی:عاشقانه
بگذار پاییز برود،
تا
ریشه هایمان
با فاجعه ی
از دست دادن برگها
کنار بیایند..
دسته بندی:عارفانه
دیشب خدا آمد, کنارم ، گفتگو کردیم
از حال هم, از ناخوشیها, پرسو جو کردیم
تا صبح با هم چای نوشیدیم و گل گفتیم
با هم ,برای خلقتش صد آرزو کردیم
گفتم خدایا, بندگانت سخت بی مهرند
گفتا عوض, ما بندگان را ماهرو کردیم
دسته بندی:عاشقانه
به تو هشدار داده بودم..
به تو از
سماجتِ لزجِ خاطرات..
که میچسبد
که رها نمیکند
که ویران میکند
و
میسوزاند استخوان را....
به تو هشدار داده بودم..
دسته بندی:عارفانه
ای فلسفه ی بودو نبودم همه تو
ای زمزمه در ذکرو سجودم همه تو
ای نابترین حادثه در فصل خزان
ای ولوله در بندو وجودم همه تو
آواز بده، شعر بخوان ، قهقهه کن
دسته بندی:عاشقانه
باران
تصنیف پاییز است
چنگـ میزند
و شور مینوازد
با مضرابهای پی در پی
و
نسیم
دسته بندی:عاشقانه
بن بستهای بارانزده
کافه های پر دود
فنجانهای واژگون
امیدهای واهی....
قهوه های بیجان
با شکلکهای
اسب و مرغ و ماهی...